هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از ناتوانی خود در درک اسرار عشق و هستی سخن می‌گوید. او به رقیب و ریا اشاره می‌کند و از بی‌خبری خود از رسم‌های دنیا می‌گوید. شاعر از مستی و عشق به معشوق صحبت می‌کند و در نهایت از فضولی دیگران در کار خود گله می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به مستی و عشق ممکن است نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح داشته باشد.

شمارهٔ ۳۰۸

ازو پرسید سر آن دهان را من نمی دانم
خدا می داند این سر نهان را من نمی دانم

بجان نظاره او می کنم از دیده مستغنی
حیات من بدرد اوست جان را من نمی دانم

رقیب از مهربانیهای آن بت می زند لافی
دروغست این مگر رسم بتان را من نمی دانم

چه گونه شمع همرازم بود شبهای تنهایی
که گرد آرد زبانی آن زبان را من نمی دانم

مپرس ای همنشین آیین ارباب ریا از من
جمیع خلق می دانند آن را من نمی دانم

مکن در ترک جام و میل تقوی عیب من ساقی
تو می دانی بد و نیک جهان را من نمی دانم

فضولی گر همی خواهی که باشم با تو هم مشرب
تو خود بنما ره کوی مغان را من نمی دانم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.