۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۹

در دل زار غمی ز آن لب می گون دارم
چه کنم آه چه سازم دل پرخون دارم

بر من ای شمع مزن خنده که سرمایه عشق
گر سرشکست و فغان من ز تو افزون دارم

من اسیر غم دل ماندم و مجنون فرسود
تاب من بر غم دل بیش ز مجنون دارم

سوختم قطره آبی نزدم بر آتش
گر چه از اشک وطن در دل جیحون دارم

حال بودست مرا بد همه وقت ولی
هرگز این حال نبودست که اکنون دارم

گه ز درد تو کنم ناله گه از طعن رقیب
وه که اندوه درون و غم بیرون دارم

گر چه آن ماه جفا کرد فضولی بر من
من ندارم گله از ماه ز گردون دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.