هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و درد فراق معشوق می‌گوید. او از دیدن معشوق محروم است و از فرط اشتیاق، جان خود را در کف دارد. ویرانی دلش را توصیف می‌کند و از پشیمانی‌های خود سخن می‌گوید. در نهایت، شکرگزار است که در عشق معشوق جان سپرده و هرگز با شرح درد خود، طبع لطیف او را نیازرده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و صنایع ادبی پیچیده، فهم آن را برای سنین پایین‌تر نامناسب می‌کند.

شمارهٔ ۳۱۲

ز سیر سایه همراه تو ای مه رشکها بردم
برای دیدنت گر چشم هم می داشت می مردم

مرا بر چشم پر خون جمع گشته نیست پیکانت
در گنجینه لعلیست با آهن برآوردم

بکف در کوی تو می گشتم از من نقد جان گم شد
پشیمانم که بد کردم بچشمان تو نسپردم

بنای خانه دل گشت ویران بهر تعمیرش
گلی باید بیا ساقی سفالی ده پر از دردم

بحمدالله که مردم در غم عشق تو و هرگز
بشرح درد دل طبع لطیفت را نیازردم

بخود تا چند خندی ای صدف بگشا دهن زین بس
بدور گوهر اشکم مزن از دانه در دم

فضولی نیست هر شب تا سحر غیر از فغان کارت
ترا من از سکان کوی او بیهوده نشمردم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.