۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۳

گهی که در غم آن گلعذار می گریم
بصورت ناله چو ابر بهار می گریم

ز چرخ می گذرد های های گریه من
شبی که بی مه خود زار زار می گریم

چه سود منع من ای همنشین چو می دانی
که بی قرارم و بی اختیار می گریم

مراست گریه ز بسیاری جفای رقیب
مگو که از کمی لطف یار می گریم

چو عاقلی ز من ای آفتاب حسن چه سود
ازین که شب همه شب شمع وار می گریم

چو شمع گریه من نیست بهر روز وصال
ز جان گدازی شبهای تار می گریم

ز روزگار فضولی شکایتی دارم
عجب مدار که از روزگار می گریم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.