۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۴

در دل الم از غنچه خندان تو دارم
در دیده نم از لعل درافشان تو دارم

آشفتگی از سنبل گیسوی سیاهت
سرگشتگی از سرو خرامان تو دارم

بر رشته جان سبحه صفت صد گره از غم
در حسرت عقد در دندان تو دارم

امید ندارم رهم از دام بلایی
کز سلسله زلف پریشان تو دارم

در روز وصال تو محالست نشاطم
در دل چو خیال شب هجران تو دارم

کس نیست بکشتن ز غمم باز رهاند
عمریست که این چشم ز چشمان تو دارم

افغان ز که داری تو فضولی که همه شب
افغان من بد روز ز افغان تو دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.