۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۹

چرا نگاه بدور رخت بماه کنم
که چون نگاه کنی بر زمین نگاه کنم

جدا ز شمع جمال تو تا بکی شبها
چراغ خلوت خود را ز برق آه کنم

ز ناز بر سر من پا نمی نهی تو اگر
هزار بار سر خویش خاک راه کنم

باشک و آه کنم عشق را بخود ثابت
چه لایق است که دعوای بی گواه کنم

خوش آن شبی که دهم ساز بزمگاه سرور
خیال روی ترا شمع بزمگاه کنم

بهر گناه قصاصم اگر تو خواهی کرد
نه عاقلم عملی کز بجز گناه کنم

فضولی از خط و زلف بتان گرفت دلم
بسهو نامه خود تا بکی سیاه کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.