۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۰

تا کی اسیر سلسله غم شود دلم
پر غم از آن دو گیسوی پر خم شود دلم

انداخته مرا بغم گیسوان تو
یارب چو گیسوان تو در هم شود دلم

در عشق بحث می کند از اعتبار صبر
ترسم درین مباحثه ملزم شود دلم

در آستانه ملکی خاک گشته است
آنجا امید هست که آدم شود دلم

الفت برید از همه عالم بدان رسید
کز بی کسی یگانه عالم شود دلم

صد پاره شد دلم ز غم دوریت بیا
باشد که پاره بتو خرم شود دلم

در بی کسی فضولی از آن لب سخن بگوی
باشد بدین سبب بتو همدم شود دلم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.