۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۴

چشمی بگشا سوی من و زاری من بین
در دام غم عشق گرفتاری من بین

از جور و جفا مردم و آهی نکشیدم
آزار رقیبان و کم آزاری من بین

کردم ز رخت منع دل و مردم دیده
با سوخته چند ستمکاری من بین

صد جور کشیدم ز بتان ترک نکردم
با اهل جفا رسم وفاداری من بین

من مهر نمودم همه دم ماه و شان جور
اغیاری این طائفه و یاری من بین

کس را نظری بر من افتاده نیفتد
در رهگذر عشق بتان خواری من بین

دل را بسپردم بغم عشق فضولی
با دشمن خود یاری و غمخواری من بین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.