هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و دلدادگی به معشوقی وحشیطبع و جذاب سخن میگوید. او از درد فراق و انتظار دیدار معشوق مینالد و از بلاهایی که عشق بر سرش آورده شکایت میکند. در پایان، معشوق با بیاعتنایی پاسخ میدهد که گویا اصلاً شاعر را به رسمیت نمیشناسد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال نامفهوم یا سنگین باشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و ادبی آن نیاز به درک ادبی بالاتری دارد.
شمارهٔ ۳۳۶
دوش در مجلس نگاری بود همزانوی من
عیشها می کرد دل تا صبح از پهلوی من
یار وحشی طبع و من معتاد الفت چون کنم
آفت من خوی او شد محنت او خوی من
چند می نازی فلک با ماه نو چندین مناز
باش تا پیدا شود ماه هلال ابروی من
بر رهش افتاده ام بگشاده چشم انتظار
وه چه باشد گر کند گاهی نگاهی سوی من
چون توانم بی بلا باشم چنین کز هر طرف
صد بلا آویخته بی زلفت از هر موی من
سوی من مگذر مبادا سر نهم بی اختیار
بر رهت پای تو آزاری کشد از روی من
گفتمش ای شه فضولی هم غلام تست گفت
کیست او کی آمد و جان یافت جا در کوی من
عیشها می کرد دل تا صبح از پهلوی من
یار وحشی طبع و من معتاد الفت چون کنم
آفت من خوی او شد محنت او خوی من
چند می نازی فلک با ماه نو چندین مناز
باش تا پیدا شود ماه هلال ابروی من
بر رهش افتاده ام بگشاده چشم انتظار
وه چه باشد گر کند گاهی نگاهی سوی من
چون توانم بی بلا باشم چنین کز هر طرف
صد بلا آویخته بی زلفت از هر موی من
سوی من مگذر مبادا سر نهم بی اختیار
بر رهت پای تو آزاری کشد از روی من
گفتمش ای شه فضولی هم غلام تست گفت
کیست او کی آمد و جان یافت جا در کوی من
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.