۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۰

نمی مردم از آن تیغی که زد آن سیمبر بر من
اگر از پی نمی زد سایه اش تیغ دگر بر من

بدین کز دیدنت در باختم دین چون شوم منکر
گواهی می دهد چون روز محشر چشم تر بر من

فکندی پرده از رخ نیستم از دیدنت غافل
بلایی می نمایی ازتو واجب شد حذر بر من

چو شمع از هجر آن خورشید شب تا روز می سوزم
عجب نبود اگر نالند مرغان سحر بر من

رخ از من تافت میل زینتش در دل فکن یارب
که در آیینه اندازد طفیل خود نظر بر من

طبیبا می فزاید ذوقم از سوز جگر هر دم
دوایی ده که آن افزون کند سوز جگر بر من

فضولی کمتر از مجنون نیم در عشق و رسوایی
چه خواهد کرد سودای بتان زین بیشتر بر من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.