۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۵

چو شمع ز آتش دل اضطراب دارم من
دل پر آتش چشم و پر آب دارم من

ره نظاره ز غیر تو بسته ام شب هجر
مکن خیال که در دیده خواب دارم من

شهید ساخت مرا جور بی حساب بتان
چه غم ز پرسش روز حساب دارم من

فلک بدور مخالف مرا نترساند
مشوشم چه غم از انقلاب دارم من

ز سایه در پی آن مه رقیب می فکند
هزار داغ بدل ز آفتاب دارم من

چه گونه چاک کنم سینه پیش بی دردان
بتی ز چشم بدان در نقاب دارم من

فضولی از الم بی کسی نخواهم رست
چنین که از همه کس اجتناب دارم من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.