۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۱

کرد ناصح منع من از گریه بی رخسار او
خنده ام آمد میان گریه بر گفتار او

او نه سرمست است من مدهوش محو حیرتم
هست او در کار من حیران و من در کار او

نیست دور از نسبتی گر هست حسن التفات
بر دل بیمار من از نرگس بیمار او

عالمی را ناله آم در ناله دارد روز و شب
نیست مخصوص من بی دل همین آزار او

دور کج رو خورد چون می خون من تا مست شد
مستی او می شود معلوم از رفتار او

دوش پیش چشم پرخون داشتم آیینه
دیدمش خونین جگر از حسرت دیدار او

بر فضولی بیش ازین مپسند بیداد ای صنم
رحم کن بهر خدا بر نالهای زار او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.