هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او از غیرت، درد عشق، و دوری از معشوق مینالد و بیان میکند که حتی با وجود رنجها، دل به معشوق بسته است. همچنین، او از فضولهایی که از وصال معشوق محرومند، شکایت دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاطفی عمیق و گاه پیچیده مانند غیرت، درد عشق، و رنجهای روحی است که درک آنها برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و ادبی ممکن است برای سنین پایین نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۳۶۳
نمی خواهم که گوید هیچ کس احوال من با او
که می میرم ز غیرت گر کسی گوید سخن با او
ز بیم آن که دردم را به لطفی کم نگرداند
نمی خواهم کنم اظهار درد خویشتن با او
ز جان مستغنیم با ذوق داغت زآن که می دانم
که گر بیرون رود جان زنده می ماند بدن با او
از آن رو با تنم میلیست جانم را که می داند
ز پیکان تو دارد بهره تا هست تن با او
چنان با آتش دل بی تو جانم الفتی دارد
که می آرد برون هر دم سر از یک پیرهن با او
چراغی در فلک افروختم از برق آه خود
که هر شب هست روشن قدسیان را انجمن با او
زنم هر روز چتری در چمن از دود دل تا شب
ز غیرت تا نباشد سایه در سیر چمن با او
فضولی از وصال دوست منعم می کند زاهد
غمی دارم که ممکن نیست یک دم زیستن با او
که می میرم ز غیرت گر کسی گوید سخن با او
ز بیم آن که دردم را به لطفی کم نگرداند
نمی خواهم کنم اظهار درد خویشتن با او
ز جان مستغنیم با ذوق داغت زآن که می دانم
که گر بیرون رود جان زنده می ماند بدن با او
از آن رو با تنم میلیست جانم را که می داند
ز پیکان تو دارد بهره تا هست تن با او
چنان با آتش دل بی تو جانم الفتی دارد
که می آرد برون هر دم سر از یک پیرهن با او
چراغی در فلک افروختم از برق آه خود
که هر شب هست روشن قدسیان را انجمن با او
زنم هر روز چتری در چمن از دود دل تا شب
ز غیرت تا نباشد سایه در سیر چمن با او
فضولی از وصال دوست منعم می کند زاهد
غمی دارم که ممکن نیست یک دم زیستن با او
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.