هوش مصنوعی:
این متن شعری است که درد و رنج عاشقانه را بیان میکند. شاعر از عشق آتشین و داغهای ناشی از آن سخن میگوید و احساس میکند که درمانی جز مرگ ندارد. او از رقیب و آزارهایش مینالد و حالتی حیرتانگیز و پراشک را توصیف میکند.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و غمانگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند مرگ و رنج عشق ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.
شمارهٔ ۳۷۱
شد دلم صد پاره و چون لاله بر هر پاره ای
سوختم داغی ز عشق آتشین رخساره ای
شد دلم خون تا شود فارغ ز سودای بتان
وه که دارد باز هر سو قصد او خون خواره ای
بهر درمان درد سر دادن طبیبان را چه سود
چون مریض عشق جز مردن ندارد چاره ای
گر ز بی دردی بود غافل ز من آن هم خوشست
تا بکام دل کنم در روی او نظاره ای
بهر آزارم رقیب آن تندخو را تیز کرد
آهنی افروخت آتش بهر من از خاره ای
حیرت حال من انجم را ز گشتن باز داشت
تا نماند غیر اشکم کوکب سیاره ای
نی فضولی راست سر منزل سر کویت همین
سر بدان جا می نهد هر جا که هست آواره ای
سوختم داغی ز عشق آتشین رخساره ای
شد دلم خون تا شود فارغ ز سودای بتان
وه که دارد باز هر سو قصد او خون خواره ای
بهر درمان درد سر دادن طبیبان را چه سود
چون مریض عشق جز مردن ندارد چاره ای
گر ز بی دردی بود غافل ز من آن هم خوشست
تا بکام دل کنم در روی او نظاره ای
بهر آزارم رقیب آن تندخو را تیز کرد
آهنی افروخت آتش بهر من از خاره ای
حیرت حال من انجم را ز گشتن باز داشت
تا نماند غیر اشکم کوکب سیاره ای
نی فضولی راست سر منزل سر کویت همین
سر بدان جا می نهد هر جا که هست آواره ای
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.