هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و دوری معشوق می‌نالد. او از خاکی شدن سرش در رهگذر، نبودن اثری از قدم‌های معشوق، و از دست دادن دل و جگر در فراق سخن می‌گوید. شاعر از خاموشی معشوق حیران است و احساس می‌کند که تنها یک خیال از او باقی مانده. او از عجز در دفع غم و ناامیدی از تدبیرهایش می‌گوید و خود را با یعقوبی مقایسه می‌کند که از پسرش دور مانده. شاعر از غم و درماندگی می‌نالد و آرزو می‌کند که حتی یک بار دیگر معشوق را ببیند، اما از عمر باقی‌مانده‌اش ناامید است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و غمگین است که درک آن به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۷۳

سرم خاکیست بعد از رفتنت در رهگذر مانده
نه چشمانند بر خاک از قدمهایت اثر مانده

من از دل داشتم چشم از جگر ادرار خون خوردن
چه باشد حال ما این دم که نی دل نه جگر مانده

سخن با من نمی گویی ز خاموشیت حیرانم
تویی این با خیالی از توام پیش نظر مانده

چو گشتم از همه تدبیرها در دفع غم عاجز
اجل بگرفت دامانم که تدبیر دگر مانده

نه من تنها شدم در عشق آن زیبا پسر محزون
درین بیت الحزن یعقوب هم دور از پسر مانده

سوی من راه پرسیده بلا چون راه گم کرده
زده غم دست در دامان من هر جا که درمانده

فضولی نیستم قانع بیک دیدن ازو اما
چه سازم چاره از عمری که دارم زین قدر مانده
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.