۳۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۴

با منی اما چه حاصل سوی من مایل نه ای
در دلی اما چه سود آگه ز حال دل نه ای

تو بدان مایل که بر من هر زمان جوری کنی
من بدین خوش دل که از من یک زمان غافل نه ای

خوب می دانی طریق کشتن عشاق را
گر چه طفلی از فن عاشق کشی جاهل نه ای

نخل امیدم نمی یابد ز تو نشو و نما
می شود معلوم کز نوری ز آب و گل نه ای

نیست حسن التفات گل رخان از کس دریغ
ای که محرومی ازین دولت مگر قابل نه ای

ای که در ملک جهان یار اقامت می نهی
غالبا آگه ز آفتهای این منزل نه ای

بر جنونم می زنی هر دم فضولی طعنه ها
گر چه می رنجم چه گویم با تو چون عاقل نه ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.