هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و درد دوری از معشوق می‌گوید. او از نادیده گرفته شدن توسط معشوق شکایت دارد و بیان می‌کند که با وجود عشق فراوان، معشوق خود را نشان نمی‌دهد. شاعر از رقیبان زیاد و بی‌مثال معشوق می‌گوید و از جفاهایی که در هر دعا از او دیده است شکایت می‌کند. در نهایت، او از ناتوانی در یافتن درمان درد عشق و جدایی می‌نالد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات درد عشق و جفا نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۳۸۴

در دیده نور در تن جان عزیز مایی
اما چه سود خود را هرگز نمی نمایی

بسیاری رقیبان از بی مثالی تست
کم نیست این که باشد شهری و مه لقایی

جز نام دلنوازی ورد زبان ندارم
قانون نیم که خیزد از هر رکم صدایی

ماه فلک مثالم خوی دگر گرفته
نازل شده است بر من از آسمان بلایی

در هر دعا برنگی دیدم جفایی از تو
خاصیتی است بی شک در ضمن هر دعایی

دل جست راه عشقت جان خواست خاک پایت
هر یک گرفته راهی هر یک فتاده جایی

نه حقه فلک را بر هم زدم فضولی
در هیچ جا ندیدم درد ترا دوایی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.