۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۷

در کبودی فلک چون مه من نیست مهی
بر سر هیچ مهی نیست هلال سیهی

روشن از آه نشد ظلمت نومیدی ما
وه که مردیم و نبردیم بوصل تو رهی

چو ربودی دل و دینم عوضی کن بوصال
بگدایی چه روا ظلم کند چون تو شهی

ای که داری گه و بی گاه نظرها برقیب
می توان جانب ما هم نگهی کرد گهی

هدف تیر تو گشتیم که از گوشه چشم
گاه گاهی کنی از دور سوی ما نگهی

جور کردی بمن ای ماه بترس از آهم
من نه آنم ز من آزرده شوی بی گنهی

مرد در سعی فضولی و بجایی نرسید
ز آن که دریای غم عشق ترا نیست تهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.