۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۸

نمود در دلم از آتش درون شرری
نهال عاشقیم داد عاقبت ثمری

عذاب می کشم از نالهای دل آن به
رهم ز درد سر آن را دهم بسیمری

فکند بر سر من سایه موی ژولیده
گشاد طایر سودای عشق بال و پری

بتی بجان من آتش زد و نکرد وفا
گلی نمود چو گلبن ولی نداد بری

خدنگ آه بلاکش ز سنگ می گذرد
چرا ز ناله زارم نمی کنی حذری

ز چاک سینه ازین رهگذر شوم خوش حال
که سوی دل غم عشق تو یافت رهگذری

مرا ز شوق نگاه تو گشت حال خراب
چرا بحال خرابم نمی کنی نظری

ز باغ عشق فضولی گل مراد نچید
نکرد ناله او در دل بتان اثری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.