۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۹

مه من بی خبر از حال دل شیدایی
نیست پروای منت آه چه بی پروایی

نیستی از بدی حال فقیران آگه
این نه خوب است که مست می استغنایی

بجفاکاری تو نیست کسی در عالم
نه همین از جهت حسن تو بی تنهایی

نیست مقبول من از خلق جهان الا تو
بدلی نیست ترا از همه مستثنایی

ای دل از صحبت ارباب جنونت چه رسید
که چنین شیفته سلسله سودایی

شاهد سر حقیقت همه جا جلوه گرست
چشم بگشا و تماشا کن اگر بینایی

همه دارند فضولی هوس عشق بتان
در میان همه تنها تو همین رسوایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.