هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام و درد دوری از معشوق سخن می‌گوید. شاعر از بی‌پروایی معشوق و بی‌خبری او از حال دلش شکایت دارد، اما در عین حال، عشق خود را بی‌نظیر و معشوق را بی‌همتا می‌داند. او از جنون عشق و رسوایی ناشی از آن می‌گوید و در پایان، مخاطب را به دیدن حقیقت عشق فرا می‌خواند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات حاوی احساسات شدید عاشقانه و ناامیدی هستند که مناسب سنین پایین‌تر نیست.

شمارهٔ ۳۹۹

مه من بی خبر از حال دل شیدایی
نیست پروای منت آه چه بی پروایی

نیستی از بدی حال فقیران آگه
این نه خوب است که مست می استغنایی

بجفاکاری تو نیست کسی در عالم
نه همین از جهت حسن تو بی تنهایی

نیست مقبول من از خلق جهان الا تو
بدلی نیست ترا از همه مستثنایی

ای دل از صحبت ارباب جنونت چه رسید
که چنین شیفته سلسله سودایی

شاهد سر حقیقت همه جا جلوه گرست
چشم بگشا و تماشا کن اگر بینایی

همه دارند فضولی هوس عشق بتان
در میان همه تنها تو همین رسوایی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.