هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و تنهایی میگوید و از رنجهای عشقورزی سخن میگوید. او از رسواییای که در راه عشق متحمل شده شکایت دارد و از معشوق میخواهد که او را از این وضعیت نجات دهد. شاعر همچنین به زیباییهای معشوق اشاره میکند و از دلبستگی و سرگردانی خود در این راه مینالد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رسوایی و رنج عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۴۰۰
نمی آید ز تو ای سایه چو من دشت پیمایی
رفیقی با تو می باید نداری تاب تنهایی
شدم رسوا برافکن برده از رخسار عالم را
بخود مشغول کن یکدم نجاتم ده ز رسوایی
رخت را تا ندیدم از تو نامد صد بلا بر من
نمی دانم بنالم از تو یا از نور بینایی
ز پا افتاده ام وز سرگذشتم در ره عشقت
مسلم گشت بر من رسم و راه بی سر و پایی
از آنم دل نشد جایی مقید ماند سرگردان
که من هر جا که دیدم دل ربایی بود هر جایی
نه چون رویت گلی بشگفت در گلزار محبوبی
نه چون قدت نهالی زد سر از بستان رعنایی
فضولی چند در بند ریا باشی بحمدالله
که ترک دین و دل کردی نهادی سر بشیدایی
رفیقی با تو می باید نداری تاب تنهایی
شدم رسوا برافکن برده از رخسار عالم را
بخود مشغول کن یکدم نجاتم ده ز رسوایی
رخت را تا ندیدم از تو نامد صد بلا بر من
نمی دانم بنالم از تو یا از نور بینایی
ز پا افتاده ام وز سرگذشتم در ره عشقت
مسلم گشت بر من رسم و راه بی سر و پایی
از آنم دل نشد جایی مقید ماند سرگردان
که من هر جا که دیدم دل ربایی بود هر جایی
نه چون رویت گلی بشگفت در گلزار محبوبی
نه چون قدت نهالی زد سر از بستان رعنایی
فضولی چند در بند ریا باشی بحمدالله
که ترک دین و دل کردی نهادی سر بشیدایی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.