۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۴

از شرم رخت منزل یوسف شده چاهی
در روی زمین نیست برخسار تو ماهی

من مایل آنم که کنی میل من اما
مشکل که کند میل گدایی چو تو شاهی

از چشم فتادم بتو هر گاه که گفتم
دارم طمع گوشه چشمی ز تو گاهی

ای جان حزینم بنگاهی ز تو خرسند
آزرده چرا می شوی از من بنگاهی

در دست تو گر ریخته شد خون دل ما
ما دل بتو دادیم ترا نیست گناهی

روی از سر کوی تو همان به که نتابیم
غیر از سر کوی تو مرا نیست پناهی

خواهی که شود چشم و دلت پاک فضولی
بی سیل سرشکی مشو آتش آهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.