هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و علاقه‌ی عمیق خود به معشوق سخن می‌گوید و از نگاه و توجه معشوق طلب می‌کند. او خود را فدایی معشوق می‌داند و از بی‌توجهی‌های معشوق رنجیده‌خاطر است. شاعر تأکید می‌کند که تنها پناهگاهش معشوق است و بدون او آرامش ندارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل احساسات و مضامین شعر نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۴۰۴

از شرم رخت منزل یوسف شده چاهی
در روی زمین نیست برخسار تو ماهی

من مایل آنم که کنی میل من اما
مشکل که کند میل گدایی چو تو شاهی

از چشم فتادم بتو هر گاه که گفتم
دارم طمع گوشه چشمی ز تو گاهی

ای جان حزینم بنگاهی ز تو خرسند
آزرده چرا می شوی از من بنگاهی

در دست تو گر ریخته شد خون دل ما
ما دل بتو دادیم ترا نیست گناهی

روی از سر کوی تو همان به که نتابیم
غیر از سر کوی تو مرا نیست پناهی

خواهی که شود چشم و دلت پاک فضولی
بی سیل سرشکی مشو آتش آهی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.