۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۶

هرگز نظر به بی سر و پایی نمی کنی
کاو را هلاک تیر بلایی نمی کنی

گر چه طبیب خسته دلانی چه فایده
مردیم ما ز درد دوایی نمی کنی

تو پادشاه کشور حسنی ولی چه سود
رحمی بحال هیچ گدایی نمی کنی

صد عهد می کنی که وفایی کنی بما
اما بهیچ عهد وفایی نمی کنی

دینی نمانده است که چشمت نبرده است
کس را نمی کشی که غزایی نمی کنی

تیر جفا که می زنی از غمزه بر دلم
عین خطاست گر چه خطایی نمی کنی

غیر از وفا شها ز فضولی چه دیده
کاو را تو مدتیست جفایی نمی کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.