هوش مصنوعی:
این شعر از ناامیدی و شکایت از بیوفایی و بیرحمی معشوق یا شخصی قدرتمند سخن میگوید. شاعر احساس میکند که با وجود وعدههای فراوان، هیچ وفایی از سوی معشوق دیده نشده و تیرهای جفا و بیمهری به قلبش نشسته است. او از بیتوجهی معشوق به درد و رنج دیگران گلایه میکند و بیان میکند که حتی طبیبان خستهدل نیز نمیتوانند درمانی برای درد او باشند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مضامین عاطفی عمیق و ناامیدی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفا و بیوفایی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۴۰۶
هرگز نظر به بی سر و پایی نمی کنی
کاو را هلاک تیر بلایی نمی کنی
گر چه طبیب خسته دلانی چه فایده
مردیم ما ز درد دوایی نمی کنی
تو پادشاه کشور حسنی ولی چه سود
رحمی بحال هیچ گدایی نمی کنی
صد عهد می کنی که وفایی کنی بما
اما بهیچ عهد وفایی نمی کنی
دینی نمانده است که چشمت نبرده است
کس را نمی کشی که غزایی نمی کنی
تیر جفا که می زنی از غمزه بر دلم
عین خطاست گر چه خطایی نمی کنی
غیر از وفا شها ز فضولی چه دیده
کاو را تو مدتیست جفایی نمی کنی
کاو را هلاک تیر بلایی نمی کنی
گر چه طبیب خسته دلانی چه فایده
مردیم ما ز درد دوایی نمی کنی
تو پادشاه کشور حسنی ولی چه سود
رحمی بحال هیچ گدایی نمی کنی
صد عهد می کنی که وفایی کنی بما
اما بهیچ عهد وفایی نمی کنی
دینی نمانده است که چشمت نبرده است
کس را نمی کشی که غزایی نمی کنی
تیر جفا که می زنی از غمزه بر دلم
عین خطاست گر چه خطایی نمی کنی
غیر از وفا شها ز فضولی چه دیده
کاو را تو مدتیست جفایی نمی کنی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.