۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۶۰

درج یاقوت درفشان کردی
دیو بودی و قصد جان کردی

شکری خواستم از لعل لبت
هر دو لب را شکرستان کردی

گفتم این لحظه یافتم شکری
روی از آستین نهان کردی

وا گرفتی ز بیدلی شکری
با چنین لب چرا چنان کردی

از سبک روحی تو این نسزد
گر تو بر خشم سر گران کردی

عشوه دادی مرا در اول کار
دلم از وصل شادمان کردی

آخر کار چون ز دست شدم
چشمم از هجر خون‌فشان کردی

ریختی تیر غمزه بر رویم
تا مرا پشت چون کمان کردی

چون دلم پیش خود هدف دیدی
دل من بد بتر از آن کردی

آن چه کردی ز جور با عطار
شیوهٔ دور آسمان کردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
فاطمه زندی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.