هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از عشق و اشتیاق به معشوق سخن میگوید و از زیباییهای او مانند چشمان، لبها، زلف و خندهاش یاد میکند. شاعر از غم و شور عشق و تأثیرات آن بر جهان و خودش میگوید و از قدرت جذابیت معشوق در طبیعت و هستی سخن میراند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۲۲
مرا در آتش غم، عشقت آن زمان انداخت
که عشق روی تو آشوب در جهان انداخت
به تیر غمزه چو چشمت مرا بزد گفتم
که مشتری نظری بر من از کمان انداخت
چو زلف اگرچه بر آتش مرا رخت بنشاند
لبت مرا چو سخن در همه زبان انداخت
سحر ز دامن زلفت هوا غبار گرفت
نسیم صبح در آفاق بوی جان انداخت
صدف به شکر دهانت گشاد لب زانرو
سحاب دانه لؤلؤش در دهان انداخت
کسی که نسبت روی تو را به مه می کرد
خجل شد از تو نظر چون بر آسمان انداخت
بر آستان قبول تو سرور آن کس شد
که همچو پرده سر خود بر آستان انداخت
چنین که حسن رخت لایزال و لم یزل است
نظر ز روی تو چون یک نفس توان انداخت
به جزو لایتجزا حکیم قایل نیست
مگر دهان تو او را در این گمان انداخت
به گرد لعل تو می گشت عقل چون پرگار
حدیث نقطه موهوم در میان انداخت
اگرچه کشتی تن بشکند چه باک او را
که باد شرطه فضل تو بر کران انداخت
بپرس حال نسیمی ز چشم و زلف و ببین
که خسته را به دو سودا چه ناتوان انداخت
که عشق روی تو آشوب در جهان انداخت
به تیر غمزه چو چشمت مرا بزد گفتم
که مشتری نظری بر من از کمان انداخت
چو زلف اگرچه بر آتش مرا رخت بنشاند
لبت مرا چو سخن در همه زبان انداخت
سحر ز دامن زلفت هوا غبار گرفت
نسیم صبح در آفاق بوی جان انداخت
صدف به شکر دهانت گشاد لب زانرو
سحاب دانه لؤلؤش در دهان انداخت
کسی که نسبت روی تو را به مه می کرد
خجل شد از تو نظر چون بر آسمان انداخت
بر آستان قبول تو سرور آن کس شد
که همچو پرده سر خود بر آستان انداخت
چنین که حسن رخت لایزال و لم یزل است
نظر ز روی تو چون یک نفس توان انداخت
به جزو لایتجزا حکیم قایل نیست
مگر دهان تو او را در این گمان انداخت
به گرد لعل تو می گشت عقل چون پرگار
حدیث نقطه موهوم در میان انداخت
اگرچه کشتی تن بشکند چه باک او را
که باد شرطه فضل تو بر کران انداخت
بپرس حال نسیمی ز چشم و زلف و ببین
که خسته را به دو سودا چه ناتوان انداخت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.