۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۷۷

ای بوس تو اصل هر شماری
چشم سیهت سفید کاری

زلف تو ز حلقه درشکستی
ماه تو ز مشک در غباری

از زلف تو مشک وام کرده
باد سحری به هر بهاری

روی تو که شمع نه سپهر است
از هشت بهشت یادگاری

هرگز نکشید هیچ نقاش
چون صورت روی تو نگاری

سرسبزتر از خط تو ایام
گل را ننهاد هیچ خاری

شد آب روان ز چشمهٔ چشم
چون خط تو دید سبزه‌زاری

می‌خواستم از لب تو بوسی
گفتی که همی دهم قراری

گفتم که قرار چیست گفتی
هر بوسی را کنی نثاری

جانی بستان بهای بوسی
یا دست ز جان بدار باری

چون هست زکات بر تو واجب
یک بوسه ببخش از هزاری

گر بوسه بسی نگاه داری
هرگز ناید به هیچ کاری

گفتی به شمار بوسه بستان
کی کار مرا بود شماری

چون خوزستان لب تو دارد
کی بوس تو را بود کناری

خود بی جگری نیافت عطار
از لعل تو بوسه هیچ باری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.