هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی، با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، حالات عاشقانه و مستی ناشی از عشق را توصیف میکند. شاعر از عناصری مانند شراب، لب یار، سرو، و آتش عشق برای بیان احساسات خود استفاده کرده است. همچنین، تضاد بین زهد و عشق، و تأثیر عشق بر روح و جان را به تصویر میکشد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، اشارههایی به مستی و شراب وجود دارد که مناسب سنین بالاتر است.
شمارهٔ ۳۹
چشم بیمار تو تا مست و خراب افتاده است
در سر من هوس جام و شراب افتاده است
تا حدیث لب میگون تو در شهر افتاد
زاهد گوشه نشین با می ناب افتاده است
نظم دندان تو تا دیده ام ای پسته دهن!
به خدا از نظرم در خوشاب افتاده است
در دل افتاد مرا آتش عشقت چون شمع
رشته جانم از آن در تب و تاب افتاده است
عکس بالای تو در دیده من دانی چیست؟
سایه سرو که در چشمه آب افتاده است
هرکه منعم کند از عشق تو ای ترک خطا!
همه دانند که از راه صواب افتاده است
از خیال لب نوشین تو در باده مدام
قدح دیده من همچو حباب افتاده است
هر که خوناب، چکان دید ز چشمم دانست
کآتشی در دل مجروح کباب افتاده است
من از این باب که دورم ز رخت شیفته ام
دور زلف تو پریشان ز چه باب افتاده است
لاله دلسوخته، گل جامه دران است ز رشک
مگر از طرف عذار تو نقاب افتاده است
می کشد هر نفسم دل به خرابات مغان
آه کاین خرقه پشمینه حجاب افتاده است
هر زمان از هوس چشم تو صد گوشه نشین
بر در میکده ها مست و خراب افتاده است
سفته ام در غم روی تو به مژگان همه را
هر دری کز صدف چشم سحاب افتاده است
چشم بیمار تو تا دید نسیمی، مخمور
روز و شب در هوس مستی و خواب افتاده است
در سر من هوس جام و شراب افتاده است
تا حدیث لب میگون تو در شهر افتاد
زاهد گوشه نشین با می ناب افتاده است
نظم دندان تو تا دیده ام ای پسته دهن!
به خدا از نظرم در خوشاب افتاده است
در دل افتاد مرا آتش عشقت چون شمع
رشته جانم از آن در تب و تاب افتاده است
عکس بالای تو در دیده من دانی چیست؟
سایه سرو که در چشمه آب افتاده است
هرکه منعم کند از عشق تو ای ترک خطا!
همه دانند که از راه صواب افتاده است
از خیال لب نوشین تو در باده مدام
قدح دیده من همچو حباب افتاده است
هر که خوناب، چکان دید ز چشمم دانست
کآتشی در دل مجروح کباب افتاده است
من از این باب که دورم ز رخت شیفته ام
دور زلف تو پریشان ز چه باب افتاده است
لاله دلسوخته، گل جامه دران است ز رشک
مگر از طرف عذار تو نقاب افتاده است
می کشد هر نفسم دل به خرابات مغان
آه کاین خرقه پشمینه حجاب افتاده است
هر زمان از هوس چشم تو صد گوشه نشین
بر در میکده ها مست و خراب افتاده است
سفته ام در غم روی تو به مژگان همه را
هر دری کز صدف چشم سحاب افتاده است
چشم بیمار تو تا دید نسیمی، مخمور
روز و شب در هوس مستی و خواب افتاده است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.