۲۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴

چشم تو فتنه ای است که عالم خراب اوست
مستی دیر و باده ز جام شراب اوست

رویت که صبح صادق شهر وجود ماست
از هر طرف که می نگرم فتح باب اوست

معنی اوست هرچه دل اندیشه می کند
جان دو کون صورت لب لباب اوست

تا آتش شراب علم زد ز لعل یار
دلهای دلبران دو عالم کباب اوست

عشق ازل که شامل ذرات عالم است
مقصود هر دو کون به زیر نقاب اوست

سلطان فضل ما که سلاطین عالم است
سرهای سروران جهان در رکاب اوست

تنها نسیمی از می عشقش خراب نیست
هر دو جهان ز نشأه مستی خراب اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.