۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶

ای شمع فلک پرتوی از روی چو ماهت
وی ظلمت شب شمه ای از زلف سیاهت

صد سینه به سودای تو خون شد چو زلیخا
صد یوسف صدیق فرو رفته به چاهت

تا خاک کف پای تو در دیده کشد مهر
افتاده به پیشانی و رو بر سر راهت

بی جرم و گناه ار بکشی خلق جهان را
ای لطف الهی نبود هیچ گناهت

خورشید و مه و زهره که شاهان جهانند
بر مسند خوبی همه نازند به جاهت

ای صورت زیبای تو خود آیت رحمان
از چشم بدان باد نگهدار الهت

می سوز نسیمی و مزن آه، مبادا
تیره شود آن آینه ماه ز آهت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.