۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱

رفتم اینک از سر کوی تو ای جان! خیر باد
زحمتی گر بود کردم بر تو آسان خیر باد

خیر بادی کوی یاران را که در روز وداع
رسم می باشد که می گویند یاران خیر باد

وه که می باید به ناکام از تو دل برداشتن
ورنه با جانان کجا هرگز کند جان خیر باد

دست هجران توام بس داغها بر جان نهاد
من نخواهم برد جان از دست هجران خیر باد

در بهار وصل بودیم و خزان هجر یار
کرد دورم از تو ای سرو خرامان! خیر باد

من چو سایه رو به دیوار عدم آورده ام
تو بمان جاوید ای خورشید تابان! خیر باد

می گذارد جان نسیمی یادگار و می رود
با دل پرخون و چشم اشکباران خیر باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.