هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق عمیق و وابستگی شدید به معشوق سخن می‌گوید. شاعر ابراز می‌کند که بدون معشوق، زندگی برایش بی‌معناست و تنها مرگ و نابودی در انتظار اوست. او عبادت و نیایش را بدون معشوق بی‌فایده می‌داند و وصال معشوق را تنها آرزوی خود می‌خواند. شعر پر از استعاره‌های زیبا مانند زلف معشوق، شب قدر، و شطرنج است که عمق احساسات شاعر را نشان می‌دهد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای سنین پایین قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و مفاهیم نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارند تا به درستی درک شوند.

شمارهٔ ۷۲

ز بند زلف تو جان مرا نجات مباد
دل مرا نفسی بی رخت حیات مباد

ز عشق، آن که ندارد حیات لم یزلی
نصیب او بجز از مردن و ممات مباد

دلی که عابد بیت الحرام روی تو نیست
عبادتش بجز از سؤ و سیئات مباد

دوای درد دل خود به درد اگر نکنی
دلا به درد دلی چون رسی دوات مباد

بجز وصال تو ما را اگر مرادی هست
میسرات حصولش ز ممکنات مباد

چو روح ناطقه جانی کاسیر زلف تو نیست
همیشه راه خلاصش ز شش جهات مباد

اگرچه زلف سیاه تو لیلة الاسراست
مرا جز آن شب قدر و شب برات مباد

صلات و قبله من هست اگر بجز رویت
چو عابد صنمم قبله و صلات مباد

چو حسن روی تو درویش را زکات دهد
فقیر عشق تو محروم از این زکات مباد

دلی که جز رخ و زلف تو بازدش شطرنج
به هر طرف که نهد رخ به غیر مات مباد

اگر نه رزق حسن صورت تو می دانم
نعیم جان و دل من ز طیبات مباد

ز عقد زلف تو شد مشکل نسیمی حل
که کار زلف تو جز حل مشکلات مباد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.