۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹

چنین که چهره خوب تو دلبری داند
نه حسن حور و نه رخساره پری داند

به خاک پای تو کآب حیات ممکن نیست
که همچو لعل لبت روحپروری داند

ستمگری نه پریچهره مرا کارست
که هرکه هست پریرو ستمگری داند

نشان آینه جم ز جام لعلش پرس
که جم، حقیقت جام سکندری داند

چگونه سرکشد از عشق و ترک جان نکند
مجردی که چو عیسی قلندری داند

سری که هست ز دولت بر آستانه دوست
گر التفات نمایند سروری داند

مرا به نور تجلی رخ تو شد هادی
چو مرشدی که به تحقیق رهبری داند

دلی که چهره به اکسیر مهر چون زر کرد
عجب نباشد اگر کیمیاگری داند

شراب لعل ترا جان من شناسد قدر
چنانکه قیمت یاقوت جوهری داند

به سحر و عربده هاروت اگرچه مشهور است
کجا چو مردم چشم تو ساحری داند

مقصر است نسیمی ز شرح غمزه دوست
اگرچه در صفتش سحر سامری داند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.