۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۸

صور دمم تا همه بی جان شوند
جان چو نماند سوی جانان شوند

از تگ دوزخ به بهشتی روند
وز تگ طوبی به گلستان شوند

گرچه در این چاه بدن بوده اند
رفته کنون یوسف کنعان شوند

بال نه و هر دو جهان زیر پر
پای نه و بر فلک آسان شوند

جغدوشانند و شوند شاهباز
مور ضعیفند و سلیمان شوند

ذره گذارند و شوند آفتاب
قطره بمانند و چو عمان شوند

دامن دولت چو به چنگ آورند
در حرم حضرت سلطان شوند

بر زبر دایره لامکان
بی سر و بی پا همه رقصان شوند

گریه گذارند و غم و آرزو
خوشدل و فرخنده و خندان شوند

جهل نماند همه دانش شوند
کفر نماند همه ایمان شوند

نوبت خود بر سر گردون زنند
چون که در این راه تو قربان شوند

چرخ برآرند مسیحاوشان
وان که خرانند به کهدان شوند

از خر دجال اگر بگذرند
همنفس عیسی دوران شوند

از خود و از ننگ جهان وارهند
همچو نسیمی همه حیران شوند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.