هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دل‌بستگی به معشوقی شوخ و فتنه‌گر سخن می‌گوید. او از رنج‌های عشق و ناکامی‌های خود می‌نالد و از رفتارهای بازیگوشانه معشوق و حضور رقیب در عشق شکایت دارد. همچنین، شاعر به زیبایی‌های معشوق و تلاش‌های خود برای جلب توجه او اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۵۵

دلبری دارم بغایت شوخ چشم و فتنه گر
چون کنم؟ شوخ است و با او برنمی آیم دگر

چون دلم خون کرد دل دادم که لب بخشد مرا
لعل را از سنگ برکندم به صد خون جگر

چهره ای چون زر نمودم آمد آن بازی کنان
زان که او طفل است بازی می توان دادش به زر

دوش می رفتم به کویش پیش آمد آن رقیب
هیچ عاشق را بلایی پیش ناید زین بتر

از لب لعلت نسیمی دم به دم خون می خورد
تشنه را آری نباشد از دم آبی گذر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.