هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی به زیبایی‌های معشوق و دردهای عشق می‌پردازد. شاعر از زلف یار، شیرینی دهانش و سودای عشقش سخن می‌گوید و رنج‌های ناشی از این عشق را توصیف می‌کند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند اناالحق و منصور حلاج دارد و به نقد صوفیان ریایی می‌پردازد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات تاریخی و عرفانی مانند اناالحق و منصور حلاج نیاز به پیش‌زمینه‌ای از ادبیات و عرفان اسلامی دارد.

شمارهٔ ۱۶۱

زلف یارم را نه تنها دلبری کار است و بس
یا به هر مویی هزاران جان گرفتار است و بس

قند می ماند به شیرینی، دهان تنگ یار
تا نپنداری که یاقوت شکربار است و بس

گفتم از سودای زلفش برحذر باشم ولی
رهزن مردم نه آن دل دزد عیار است و بس

می کشم خواری ز دشمن وز رقیبان سرزنش
بر من عاشق نه تنها جور آن یار است و بس

صوفی خلوت نشین بت نیز دارد در بغل
زیر دلق او نه تنها بسته زنار است و بس

بارها بردم ز جورش بارها بر دوش دل
بر دل من بار جور او نه این بار است و بس

هر سری پابند سودایی است در بازار حشر
در حقیقت گرچه یک سودا و بازار است و بس

هرکه را از جان و دل با روی خوبان میل نیست
صورتی دارد ولیکن نقش دیوار است و بس

گربه حکم شرع گویای اناالحق کشتنی است
بر سر میدان چرا منصور بر دار است و بس

(دست رنگین عرضه کن تا خلق را گردد عیان
کز تو عاشق را نه تنها بر دل آزار است و بس)

چون نسیمی زنده از فضل خدا شد جاودان
همچو منصور فارغ از گفتار اغیار است و بس
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.