۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۱

با روی او مگو که ز گلزار فارغیم
کز هستی دو کون به یکبار فارغیم

ای شیخ شهر! دور ز انکار ما برو
اقرار کن به ما که ز انکار فارغیم

با نور و ظلمت رخ و زلفش الی الابد
از شمع آفتاب و شب تار فارغیم

اغیار نیست در ره وحدت اگر بود
بالله به جان یار ز اغیار فارغیم

ما را ز ماه روی تو هر ماه حاصل است
از هفته های هفت و شش و چار فارغیم

شمع رخت که مطلع انوار کبریاست
تا دیده شد ز مطلع انوار فارغیم

مست از شراب صافی میخانه مسیح
تا گشته ایم از می خمار فارغیم

سر دو کون چون ز رخت آشکار شد
از نکته های مخفی اسرار فارغیم

منصور گشت کام نسیمی به فضل حق
از ما بدار دست که از دار فارغیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.