۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۹

با چنین حسن آن صنم گر بی حجاب آید برون
آفتاب از برقع و ماه از نقاب آید برون

گر شبی طالع شود بر بام چون بدرالدجا
تا صباح از شام زلفش آفتاب آید برون

تا بود مهمان چشم من خیال چشم او
از سر چشمم کجا سودای خواب آید برون

گر چو شمع از آتش دل چشم تر دارم چه عیب
هر که را سوزد دماغ از دیده آب آید برون

گر خیال چشم مستش زاهدی بیند به خواب
از درون صومعه مست و خراب آید برون

هر نفس بوی گلاب آید ز رخسارش ولی
نیست از گل دور، اگر بوی گلاب آید برون

آفتاب حسن رویت گر بتابد بر فلک
شمع خورشید از توانایی و تاب آید برون

چون نسیمی وصف لعل گوهرافشانش کند
از دهانش چون صدف در خوشاب آید برون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.