هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر زیبایی و جذابیت معشوق را با تصاویر و تشبیهات زیبا توصیف می‌کند. او از زلف، لب، خورشید، ماه و دیگر عناصر طبیعت برای بیان عشق و شیفتگی خود استفاده می‌کند. شاعر همچنین از درد و رنج عشق و جدایی سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از تشبیهات و استعاره‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۸۰۱

ای هرشکنی از سر زلف تو جهانی
وی هر سخنی از لب جان‌بخش تو جانی

نه هیچ فلک دید چو تو بدر منیری
نه هیچ چمن یافت چو تو سرو روانی

خورشید که بسیار بگشت از همه سویی
یک ذره ندیده است ز وصل تو نشانی

یک ذره اگر شمع وصال تو بتابد
جان بر تو فشانند چو پروانه جهانی

زابروی هلالیت که طاق است چو گردون
با پشت دو تا مانده هرجا که کمانی

چون دایره بی پا و سرم زانکه تو داری
از دایرهٔ ماه رخ از نقطه دهانی

ارباب یقین ده یک‌یک ذره گرفتند
شکل دهن تنگ تو از روی گمانی

حرف کمرت همچو الف هیچ ندارد
زیرا که تو را چون الف افتاد میانی

مویی ز میان تو کسی می بنداند
گرچه بود آن کس به حقیقت همه دانی

در عشق تو کار همه عشاق برآمد
زیرا که خریدند به صد سود و زیانی

چون لاله دلم سوخته‌تن غرقهٔ خون است
تا یافته‌ام گرد رخت لاله ستانی

چون حال من سوخته دل تنگ درآمد
از جان رمقی مانده مرا باش زمانی

عطار جگر سوخته را بود دل تنگ
دل در سر کار تو شد او مانده زمانی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.