هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد نهان در دل خود سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که مرهم درد او باشد. او خود را بنده‌ای ضعیف و بی‌کس می‌داند و معشوق را یاری‌دهنده بی‌کس‌ها می‌خواند. شاعر از گناهان خود آگاه است و از بخشش و کرم معشوق امیدوار است. او از ترس دوری از معشوق می‌ترسد و به خدا پناه می‌برد. در پایان، شاعر از پیری سخن می‌گوید که جان خود را به حق تسلیم کرده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، مفاهیم توبه و نیایش ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۸۰۴

دردی است درین دلم نهانی
کان درد مرا دوا تو دانی

تو مرهم درد بی‌دلانی
دانم که مرا چنین نمانی

من بندهٔ بی کس ضعیفم
تو یار کسان بی کسانی

گر مورچه‌ای در تو کوبد
آنی تو که ضایعش نمانی

از من گنه آید و من اینم
وز تو کرم آید و تو آنی

یا رب! به در که باز گردم
گر تو ز در خودم برانی

از خواندن و راندنم چه باک است
خواه این کن و خواه آن تو دانی

گویم «ارنی» و زار گریم
ترسم ز جواب «لن ترانی»

پیری بشنید و جان به حق داد
عطار سخن مگو که جانی
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.