هوش مصنوعی: این متن عرفانی و عاشقانه، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق الهی است. شاعر از دوری و ناپیدایی معشوق شکایت می‌کند و از عظمت و بزرگی او سخن می‌گوید. او از خودی خود و گرفتاری‌های طبیعت رهایی می‌خواهد و آرزوی وصال با معشوق را دارد. در نهایت، شاعر امیدوار است که معشوق با لطف خود، جان تشنه‌اش را سیراب کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۸۰۹

کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی
که کس نمی‌دهد از تو به هیچ جای نشانی

به هیچ جای نشانی نداد هیچ کس از تو
نشانی از تو کسی چون دهد که برتر از آنی

عجب بمانده‌ام از ذات و از صفات تو دایم
کز آفتاب هویداتری اگرچه نهانی

چه گوهری تو که در عرصهٔ دو کون نگنجی
همه جهان ز تو پر گشت و تو برون ز جهانی

منم که هستی من بند ره شدست درین ره
تویی که از تویی خود مرا ز من برهانی

من از خودی خود افتاده‌ام به چاه طبیعت
مرا ز چاه به ماه ار بر آوری تو توانی

در آرزوی تو عمری به سر دویدم و اکنون
چو در سر آمدم آخر مرا به سر چه دوانی

چه باشد ار ز سر لطف جان تشنه لبان را
از آن شراب دل آشوب قطره‌ای بچشانی

امید ما همه آن است در ره تو که یک‌دم
ز بوی خویش نسیمی به جان ما برسانی

ز اشتیاق تو عطار از دو کون فنا شد
از آن او بود این و از آن خویش تو دانی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.