۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵ - مرثیه مجلس پس از بمباردمان بحکم محمدعلی میرزای مخلوع

رؤس دولت، شیوخ ملت، ببازی ایران، خراب گردید
درین حوادث، برین مصیبت درون خارا، کباب گردید

شده پریشان، دو زلف سنبل، همی زند چاک، بپیرهن گل
وثاق قمری، سرای بلبل، مقام جغد و غراب گردید

همای دولت، از آشیانه، فتاده در دام، بطمع دانه
چرا نیاید، عدو بخانه، که پاسبان مست خواب گردید

بگو بجمشید، بنال با درد که گلشنت را فلک خزان کرد
بگو بدارا، ز مصر برگرد که نیل همت، سراب گردید

کناره کردند ز ما طبیبان، کرانه جستند همه حبیبان
روید و گوئید که ای رقیبان، دعایتان، مستجاب گردید

لوای اقبال چو واژگون شد بجام احباب شراب خون شد
چو بخت برگشت خرد زبون شد، حکیم دانا مجابگردید

ز بی پناهی ز بخت شومی ز جور روسی ز ظلم رومی
به اردبیل و خوی و ارومی حساب ما ناحساب گردید

بر آن جوانان کنید شیون که کشته گشتند بدست دشمن
زنانشانرا بدور گردن کمند گیسو طناب گردید

بر آن عروسان که شد بیغما برنجن از دست جلاجل از پا
ز خون داماد بجای حنا بدست و پاشان خضاب گردید

بر آن شهیدان که سوخت تنشان دگر چه حاجت به پیرهنشان
که خاک صحرا بود کفنشان، لباسشان، آفتاب گردید

رفیق گرگان شده شبانان، شغالها جفت، بباغبانان
ز خون یاران و نوجوانان زمین چو لعل خوشا بگردید

بسی نمانده که لشکر روس ببام مسجد زنند ناقوس
منال و ثروت جلال و ناموس فدای عالی جناب گردید

ز بسکه قاضی گرفت رشوه ز بسکه حاکم فزود عشوه
فتاده بیمار درون غشوه شهید زهر مذاب گردید

گذار ایوان بپور ایران که قصر دیو است نه جای دیوان
مرو غریوان بر خدیوان که ناله ات بی جواب گردید

خطیب ناطق مرید صامت دبیر دانا ز گفته ساکت
وکیل خائن بعزم ثابت جهنده همچون شهاب گردید

خروش سیل است درین بیابان شرار برق است بکشت دهقان
گسسته بند از جوال و انبان خلیده خر در خلاب گردید

وکیل مست از می غرور است فقیه گرم لقای حور است
وزیر چون در خیال سور است اسیر مالکرقاب گردید

یکی بغارت نموده نیت یکی برون از ره حمیت
میانه این دو، تن رعیت، چو دانه در آسیاب گردید

بیاد اطلس، برای دیباج، زر و گهرمان، شده بتاراج
زن و پسرمان بخصم محتاج، عروسمان بی نقاب گردید

ره سلامت، دراز و باریک، بلا بیارد ز دور و نزدیک
که بیژن ما، بچاه تاریک، اسیر افراسیاب گردید

گسسته شد نظم، ز رشته ما، بدیو خو کرد، فرشته ما
ز حاصل ما، ز کشته ما، عدویمان کامیاب گردید

نه مال داریم نه جا و منزل، نه بهره یابیم ز کشت و حاصل
کجا نشیند شراره دل، که دیده ما، پر آب گردید

بما بگرید، مه و ستاره، همی بسوزد درون خاره
دگر نداریم، طریق چاره، که عمرمان در شتاب گردید

بس ای امیری، که ماه و مریخ، درخت ما را فکنده از بیخ
مظفری گفت برای تاریخ ببازی ایران خراب گردید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶ - هنگام شکستن دست ملک الشعراء بهار در آغاز جنگ عمومی و مهاجرت فرماید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.