هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دوری معشوق شکایت می‌کند و از تکبر و سرکشی او گله می‌کند. او بیان می‌کند که عشق معشوق او را به رنج انداخته و از او می‌خواهد که از تکبر دست بردارد. شاعر همچنین اشاره می‌کند که عشق بازیچه نیست و اگر به آن به چشم بازی نگاه شود، ارزش خود را از دست می‌دهد. در پایان، شاعر از معشوق می‌خواهد که اگر می‌خواهد در راه عشق مانند عطار شود، باید فداکاری کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عشق، فداکاری و انتقاد از تکبر است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، مفاهیم فلسفی و عرفانی موجود در شعر برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۸۲۵

در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی
این همه دوری و پرهیز و تکبر چه کنی

حد و اندازهٔ هرچیز پدیدار بود
مبر از حد صنما سرکشی و کبر و منی

از پی آنکه قضا عاشق تو کرد مرا
این همه تیر جفا بر من مسکین چه زنی

از غم تو غنیم وز همه عالم درویش
نیست چون من به جهان از غم درویش غنی

مکن ای دوست تکبر که برآرم روزی
نفسی سوخته وار از سر بی‌خویشتنی

این همه کبر مکن حسن تو را نیست نظیر
نه ختن ماند و نه نیز نگار ختنی

این دم از عالم عشق است به بازی مشمر
گر به بازی شمری قیمت خود می‌شکنی

گر تو خواهی که چو عطار شوی در ره عشق
سر فدا باید کردن تو ولی آن نکنی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.