۲۹۱ بار خوانده شده
به سر زلف دلربای منی
به لب لعل جانفزای منی
گر ببندد فلک به صد گرهم
تو به مویی گرهگشای منی
به بلای جهانت دارم دوست
گرچه تو از جهان بلای منی
هر کست از گزاف می گوید
که تویی کز جهان سزای منی
این همه ترهات میدانم
من برای تو تو برای منی
گر نمانم من ای صنم روزی
تو که جان منی بجای منی
جاودان پادشا شود عطار
گر تو گویی که تو گدای منی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
به لب لعل جانفزای منی
گر ببندد فلک به صد گرهم
تو به مویی گرهگشای منی
به بلای جهانت دارم دوست
گرچه تو از جهان بلای منی
هر کست از گزاف می گوید
که تویی کز جهان سزای منی
این همه ترهات میدانم
من برای تو تو برای منی
گر نمانم من ای صنم روزی
تو که جان منی بجای منی
جاودان پادشا شود عطار
گر تو گویی که تو گدای منی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.