۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰

خدای جل جلاله برای اسمعیل
ز باغ خلد فرستاد فدیه سوی خلیل

ولی ببار ولیعهد شه که طعنه زند
بباغ خلد و صبا اندر او چو جبرائیل

مرا فرستاد ایزد برای قربانی
بخاکپای، که هستم سلیل اسماعیل

خدایگانا شاها منم که جان و تنم
ببار تست فدا و براه تست سبیل

بریز خون من اندر رکاب خویش که کس
نخواهد از تو دیت بل نپرسد از تو دلیل

فدائی تو نباشد قتیل بل باشند
کسان که جان نفشاندند و زنده اند قتیل

اگر بمانم جودت بود حبیب و معین
وگر بمیرم فضلت شود ولی و وکیل

یکی رواق است ایران زمین که اندر وی
تو نوربخش چراغی و دین حق قندیل

کسیکه از تو گراید همی بجای دگر
بود مخالف قرآن و مؤمن انجیل

ز درگه تو بجای دگر شدن باشد
بجوی و چشمه شدن از کنار دجله و نیل

کجا دو دست تو بخشد یکیست سنگ و گهر
کجا که عزم تو جنبد یکی است پشه و پیل

خصائل تو در اوراق فخر هر تاریخ
شمایل تو در آفاق صدر هر تمثیل

زکوة و خمس ندانم کرا رسی که نماند
ز همت تو نه مسکین بجانه ابن سبیل

شود بسوی تو هر جا غریب خسته دلیست
که هم پناه غریبی و هم شفای علیل

ترا سزد که تفاخر کنی بجمع شهان
چنانکه کعبه تفاخر کند بقدس خلیل

بدشمنانت بارد بلا ز چرخ چنانک
بقوم ابرهه بارید از آسمان سجیل

فضای دهر تهی ماند از بداندیشت
چنانکه بیت مقدس ز آل اسرائیل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.