هوش مصنوعی:
این متن به موضوعات فلسفی و عرفانی میپردازد و از گذرایی عمر، بیثباتی دنیا، و جستجوی حقیقت در جهان سخن میگوید. شاعر از بیفایده بودن تکبر و ثروت دنیوی و از جستجوی اصل و حقیقت همه چیز در جهان صحبت میکند. همچنین، او به ناپایداری زندگی و بیاثری تلاشهای انسان در برابر گذر زمان اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند گذرایی عمر و بیثباتی دنیا ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین و پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۸۲۹
به وادییی که درو گوی راه سر بینی
به هر دمی که زنی ماتمی دگر بینی
ز هرچه میدهدت روزگار عمر بهست
ولی چه سود که آن نیز بر گذر بینی
ز دولتی به چه نازی که تا که چشم زنی
اثر نبینی ازو در جهان اگر بینی
مساز قبهٔ زرین که تیز شمشیر است
سزای قبهٔ زرین که بر سپر بینی
اگر سلوک کنی صد هزار قرن هنوز
چو مرد رهگذری جمله رهگذر بینی
چو هر چه هست همه اصل خویش میجویند
ز شوق جملهٔ ذرات در سفر بینی
چو کل اصل جهان از یک اصل خاستهاند
سزد که کل جهان را به یک نظر بینی
مکن ز نفس تکبر تو چشم باز گشای
که تا همه شکم خاک سیم و زر بینی
به باد بر زبر خاک گنجه چند کنی
که تا که رنجه شوی خاک بر زبر بینی
چگونه پای نهی در خزانهای که درو
به هر سویی که روی صد هزار سر بینی
نه لحظهای ز همه خفتگان خبر شنوی
نه ذرهای ز همه رفتگان اثر بینی
ز بس که خون جگر میفروخورد به زمین
زمین ز خون جگر بسته چون جگر بینی
اگر جهان همه از پس کنی نمیدانم
که در جهان ز دریغا چه بیشتر بینی
درین مصیبت و سرگشتگی محال بود
که در زمانه چو عطار نوحهگر بینی
به هر دمی که زنی ماتمی دگر بینی
ز هرچه میدهدت روزگار عمر بهست
ولی چه سود که آن نیز بر گذر بینی
ز دولتی به چه نازی که تا که چشم زنی
اثر نبینی ازو در جهان اگر بینی
مساز قبهٔ زرین که تیز شمشیر است
سزای قبهٔ زرین که بر سپر بینی
اگر سلوک کنی صد هزار قرن هنوز
چو مرد رهگذری جمله رهگذر بینی
چو هر چه هست همه اصل خویش میجویند
ز شوق جملهٔ ذرات در سفر بینی
چو کل اصل جهان از یک اصل خاستهاند
سزد که کل جهان را به یک نظر بینی
مکن ز نفس تکبر تو چشم باز گشای
که تا همه شکم خاک سیم و زر بینی
به باد بر زبر خاک گنجه چند کنی
که تا که رنجه شوی خاک بر زبر بینی
چگونه پای نهی در خزانهای که درو
به هر سویی که روی صد هزار سر بینی
نه لحظهای ز همه خفتگان خبر شنوی
نه ذرهای ز همه رفتگان اثر بینی
ز بس که خون جگر میفروخورد به زمین
زمین ز خون جگر بسته چون جگر بینی
اگر جهان همه از پس کنی نمیدانم
که در جهان ز دریغا چه بیشتر بینی
درین مصیبت و سرگشتگی محال بود
که در زمانه چو عطار نوحهگر بینی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.