۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱

لسان را سحر در طی لسانست
مه و خورشیدش اندر طیلسانست

عروس فضلش اندر حجله طبع
چو در فردوس خیرات حسانست

لسانا ای که کلک در فشانم
بمدحت جاودان رطب اللسانست

توئی آنکس که تیغ خامه ات را
دل سنگ پریرویان فسانست

نمی پرسی نشان از حال بیمار
که روزش چون و حالش بر چه سانست

مشو در شام تار از روز نومید
که نومیدی شعار ناکسانست

بسان کوه آهن دل قوی دار
که ایزد بنده را روزی رسانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.