۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳

غلام همت آنم که خاک عشق سرشت
مرید فکرت آنم که راه انس نبشت

خوشا دیار محبت که اندر آن وادی
طراز کعبه شود فرش عاکفان کنشت

مکن ملامت و آزار بندگان خدای
که باغبان نه برای تو این درخت بکشت

تو جامه پوش و بدرزی مدار بحث و مپرس
که بافت دیبه آن یا که تار و پودش رشت

از آن بترس که با این غرور در محشر
ترا برند به دوزخ جهود را به بهشت

درین معامله هم با خدا ستیزه مکن
که از گل تو، خم، کنند از ایشان خشت

مرا عقیده بدل اندراست و جفت من است
ترا چکار که نیکو شماریش یا زشت

تن من و تو رود در دو خاک تیره بگور
چنانکه قالب ما را حق از دو خاک سرشت

صبا ز جانب این خسته با حیات بگو
که این بدیهه امیری بیادگار نوشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.