هوش مصنوعی:
شاعر در این متن عاشقانه، از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن میگوید. او از معشوق میخواهد که به او توجه کند و با محبت خود، جان تازهای به او ببخشد. شاعر خود را سگ کوی معشوق میداند و آرزو میکند که گاهگاهی از خوان کرم معشوق بهرهمند شود. او از دوری و بیتوجهی معشوق رنج میبرد و آرزو میکند که معشوق به او نزدیک شود و او را از این رنج رها کند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده در شعر، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد که معمولاً در سنین بالاتر به دست میآید.
غزل شمارهٔ ۸۳۷
جان به لب آوردهام تا از لبم جانی دهی
دل ز من بربودهای باشد که تاوانی دهی
از لبت جانی همی خواهم برای خویش نه
زانکه هم بر تو فشانم گر مرا جانی دهی
تو همی خواهی که هر تابی اندر زلف توست
همچو زلف خویش در کار پریشانی دهی
من چو گویی پا و سر گم کردهام تا تو مرا
زلف بفشانی و از هر حلقه چوگانی دهی
من کیم مهمان تو، تو تنگها داری شکر
میسزد گر یک شکر آخر به مهمانی دهی
من سگ کوی توام شیری شوم گر گاه گاه
چون سگان کوی خویشم ریزهٔ خوانی دهی
چون نمییابند از وصل تو شاهان ذرهای
نیست ممکن گر چنان ملکی به دربانی دهی
من که باشم تا به خون من بیالایی تو دست
این به دست من برآید گر تو فرمانی دهی
کی رسم در گرد وصل تو که تا میبنگرم
هر دمم تشنه جگر سر در بیابانی دهی
داد از بیداد تو عطار مسکین دل ز دست
دست آن داری که تو داد سخن دانی دهی
دل ز من بربودهای باشد که تاوانی دهی
از لبت جانی همی خواهم برای خویش نه
زانکه هم بر تو فشانم گر مرا جانی دهی
تو همی خواهی که هر تابی اندر زلف توست
همچو زلف خویش در کار پریشانی دهی
من چو گویی پا و سر گم کردهام تا تو مرا
زلف بفشانی و از هر حلقه چوگانی دهی
من کیم مهمان تو، تو تنگها داری شکر
میسزد گر یک شکر آخر به مهمانی دهی
من سگ کوی توام شیری شوم گر گاه گاه
چون سگان کوی خویشم ریزهٔ خوانی دهی
چون نمییابند از وصل تو شاهان ذرهای
نیست ممکن گر چنان ملکی به دربانی دهی
من که باشم تا به خون من بیالایی تو دست
این به دست من برآید گر تو فرمانی دهی
کی رسم در گرد وصل تو که تا میبنگرم
هر دمم تشنه جگر سر در بیابانی دهی
داد از بیداد تو عطار مسکین دل ز دست
دست آن داری که تو داد سخن دانی دهی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.