۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲

دلم بسته در حکم و فرمان اقدس
تنم خسته از درد هجران اقدس

مرا دست بر سر بود خون بدامان
که دستم جدا شد ز دامان اقدس

فتادم ز پا رفتم از دست و جانم
بیکبارگی گشت قربان اقدس

دلم غرق خون است چون ناردانه
ز هجران سیب زنخدان اقدس

بدست اجل شد گریبان عمرم
چو بگسست دست از گریبان اقدس

اگر سنگ بارد بسر ز آسمانم
نگردد دل از عهد و پیمان اقدس

امیری از این غم بمیری که گردی
فدای سرو برخی جان اقدس

دل سنگ سوزد بحالت ولیکن
نسوزد دل نامسلمان اقدس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳ - در وصف پرنس ارفع الدوله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.