۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱

دلدار بمن از همه کس بیش کند ناز
پیوسته بر این عاشق دلریش کند ناز

گه بر تنم از خامه پر نوش دهد جان
گه بر دلم از نامه پر نیش کند ناز

گو ناز کند بر دل مجروحم از یراک
نازش بکشم هر چه از اینبیش کند ناز

ترسم که در آیینه به بیند رخ خود را
گیرد نظر از عاشق و بر خویش کند ناز

درویش بنازد بشهان از کله فقر
وین شاه کله دار به درویش کند ناز

بیگانه در آن خانه محالست برد راه
کو خویش پرست آمد و بر خویش کند ناز

نازش همه جا بر دل رنجور امیری است
اما بدو صد غصه و تشویش کند ناز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.